رفتن مریم
کیمیا جون روز سه شنبه صبح پرستارت خاله مریم اومد و گفت که دیگه می خواهد درس بخونه و یکمم اعصابش خراب شده نمی تونه تو رو نگهداره منم باز موندم با هزار غم و غصه که تو رو پیش کی بذارم وو بابائی حامد گفت که بزاریمت مهد کودک منم اول گفتم نه ولی بعد دیدم کسی نیست که تو رو نگهداره گفتم پس مجبورم و به زهرا رستم که یکی از دوستام بود و تو رشت مهد کودک داشت زنگ زدمچه سخت بود کیمیا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی