اولین قدمها ی عشقم
تقریبا قدمهای نازت رو که با کنترلتقریبا خوبی برداشتی و پنج شش قدم راه رفتی در تاریخ 22/3/90 بود که منو بابات کلی ذوق کردیم و از اون به بعد دیگه شروع کردی به بهتر و بهتر راه رفتن جیگر مامانی .کیمیا جوناولین ضربه که از راه رفتنتم دیدی پنج شنبه 2/4/90 بود که یکدفعه به سمت میز دویدی و ما دور میز رو بسته بودیم ولی دسته کشو ها رو در نیاورده بودیم و تو هم با سررفتی تو دسته میرز الهی من بمیرم واست که سرت به اون خورو و کلی خون اومد منم که اصلا زبونم بند اومده بود بابات زود سرتو گرفت و خونش رو پاک کرد تو هم که همینطور اشک می ریختی وم بهت شیر دادم تا شاید یکم آروم بشی و تو تو همون حالم داشتی شیطونی می کردی و شیر می خوردی من فدای این صبوریت بشم ججججیییییگگگگگگگررررررر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی