کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

هدیه آسمانی

خواب

دختر گلم دیشب خیلی خوب خوابید  منم تونستم استراحت کنم ودلم می خواست دخترمو یه عالمه ماچچچچچچچچچشششششش کنم بر خلاف روزای قبل داشتم می آمدم خواب خواب بودی   ...
24 بهمن 1389

بدون عنوان

  چهارشنبه ۲۰/۱۱/۸۹ با هم دوتایی رفتیم پیش دکتر ت(فاطمه شاداب) که معاینه ات کنه دکتر گفت همه چیز خوبه وزنت ۲۰۰/۹ بود و قدتم ۷۶ ازم پرسید غذا خوردنت چطوره گفتم که تو به هیچ غذایی جواب رد نمی دی و هر چی بهت بدم می خوری قربون غذا خوردنت برمم م م م م دکتر دو تا مرواریدتم دید و گفت که از این به بعد میتونم بهت زرده تخم مرغم بدم بعدشم گفت که باید دس دسی و سر سری رو باهات تمرین کنم دختر گلم روز پنج شنبه صبح مامانی واست آش دوندونی درست کرد و به همه داد که  راحت تر مرواریدای کوچولوت در بیاد  . پنجشنبه من و تو به همراه صدیقه و شوهرش و دختر تو راهشون رفتیم سومین نمایشگاه کودک و سرگرمی اونجا برات خیلی جالب بود کلی ذوق کرده بودی...
24 بهمن 1389

تنها

دختر گلم امروز سه شنبه ۱۹/۱۱/۸۹ من مجبور شدم تو رو بیارم اداره پرستارت مریض بود و منم که کسی رو نداشتم تو عسلم رو نگه داره امید وارم که زیاد اذیت نشی و نگی من مامان بدی هستم از همان اولین روزای تولدت که تو رو تو درونم احساس کردم دائم نگران سلامتیت بودم آخه تمام مدت کار من با مواد شیمیایی بود الانم که یه جور دیگه الهی مامان واسه تو فرشته قشنگش بمیره
19 بهمن 1389